کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان و دندان شیری

پسر گلم دقیقا یک هفته مانده به پایان 9 ماهگیت اولین دندون شیریت تو فک پایینت بیرون اومد و کلی براش ذوق کردیم..و درست در 5 سال و 5 ماه و 3 روزگی اولین دندون شیریت افتاد. پسری چون شما نیمه اولی هستی و بیشتر همکلاسیهات نیمه دومی هستند و از شما بزرگتر خیلی تو مهد دیده بودی که دندون دوستات افتاده و برات حس خوبی داشت. حس یک تجربه تازه که دلت میخواست داشته باشی همراه با نگرانی . از من سوال میپرسیدی..مامان دندون که میافته درد داره؟ نه عزیزم....مامان دندون که می افته خون میاد؟ نه مامان....مامان دندون که لق میشه میشه غذا خورد؟ اره مامان....و تمام این چند ماه ذهنت درگیر این سوالها بود و منتظر... خاله برات گفته بود که وقتی اولین دندونمون می افته م...
25 بهمن 1395

سیتی سنتر

یکی از تفریحهای این روزهای ما سیتی سنتره...مرکز خرید و البته که شهربازی ...یه روزهایی که میخوای خودتو لوس کنی برای مامان میگی میشه منو ببری سیتی سنتر...بازی کنیم و بعد بریم رستوران...مامانم از تو پایه تر برای رفتن به سیتی سنتر...     این یکی از بازیهای مورد علاقته خیلی وقتها هم توش نمیمونی و وایمیسی و منو سکته میدی  موتور سواری هم جای خود داره در انتظار نوبت ماشین سواری هنوز موفق به اخذ گواهینامه از این قسمت نشدی و ناراحتی این تو هم میری دیگه بیرون اومدنت با خداست..خوبیش اینه جای نشستن داره مامان بیچاره یکم ولو بشه الان داشتم تو عکسها نگاه میکردم دوتا بازی دیگه ه...
21 بهمن 1395

دهه فجر

دهه فجر امسال تو مهدکودکتون خیلی خبرها بود. اول که شعر ای ایران ای مرز پر گهر را یادتون دادن که دسته جمعی دستتون را میزارید رو قلبتون و میخونید. تو هم نمیتونی پر گوهر را بگی یه چیز خنده دار به جاش میگی.. دو روز هم جشن داشتید و گفته بودند لباس محلی بپوشید. خب تو هم لباس محلی نداشتی و با لباس معمولی رفتی. گفتی خاله بهم گفته تو لباس کجائی پوشیدی؟ گفتم منم لباس اصفهانی پوشیدم.    اینم کلاس شما و تیپ اصفهانی تو  اینم هدیه دهه فجرتون...یک طرفش تابلو وایت برد و یک طرفش هم اموزش ساعت و اما عواقب دهه فجر....خاله نوشین روی لپ همتون برای روز جشنتون یه پرچم ایران کشیده بود و تا دو روز هم روی لپت بود. چرا عکسشو نگرف...
21 بهمن 1395

تولد همکلاسی

بعضی اتفاقها از یه جائی تو زندگی آدم شروع میشه و یه جائی هم تمام میشه. یکیشون دعوت شدن تولد همکلاسیه با کارتهای دعوت کوچولو و دوستانه و و متنهای قشنگ.دوستهایی که هیچی از همدیگه نمیدونند جز اسم همدیگه و تو شادیشون و تولدشون ادم را شریک میکنند. اولین کارت تولد تک نفره زندگیتو از همکلاسی پیش دبستانی 2 "آرمین" گرفتی. یه روز با یه کارت خوشکل اومدی که من تولد دعوتم میتونم برم؟ تولد دوستت تو کلوب بچه ها بود و روز 07 بهمن. قرار شد بری تولد و دو روز قبلش بهت گفتم میخوام برای دوستت هدیه تولد بخرم به نظرت چی بخرم و چون عشق لگویی گفتی لگو بخر دوست داره. با اینکه به وضوح نگفتی ولی ته دلت خیلی دوست داشتی برای تو هم بخرم و من هم عمدا نمیخ...
7 بهمن 1395
1